عصر پاییز و سیگاری که داره به آخر میرسه

چرت نوشته های یک نفر مظنون به روانپریشی

عصر پاییز و سیگاری که داره به آخر میرسه

چرت نوشته های یک نفر مظنون به روانپریشی

خواب ابدی...

دوست دارم امشب وقتی میخوابم

تو رو تو خواب ببینم

داد بزنم همچی آرومه من چقدر خوشحالم

دیگه هم هیچوقت از خواب بیدار نشم.

وقتی...

وقتی انگیزه ای نمونده

وقتی خاطرات نابود شدن

از زندگی چیزی باقی میمونه؟


حکایت دهه شصتی...

نمک نخورده و ...

پس دادن تقاص نمکدون شکسته.


عمر دود شده...

هر سیگار اگه یک روز از زندگی آدم کم کنه ؛ هر سیگار اگه ده تا پک باشه ...

جمع تفریق که کنیم هر پک میشه دو ساعت بیست چهار دقیقه از زندگی ...

چقدر لذت بخشه که با هر بار پک زدن دو ساعت و بیست چهار دقیقه از زندگیم تو کالبد دود دور سرم میچرخه ...

شباهت یک نفر آدم و یک نخ سیگار...

از پاکت در میاد شروع میکنه سوختن انقدر میسوزه تا به فیلتر برسه بعد زیره پا له میشه ...

به دنیا میاد شروع میکنه به سوخت انقدر میسوزه تا عمرش به آخر برسه میره زیر خاک و نابود میشه...

یا سردر آورده یا خیلی حال داده یا شایدم به خاطر طعم تلخش لعنت شده یا بی خاصیت بوده ...

یا خوب بوده به همه سواری داده یا سرکش بوده شر به پا میکرده یا بی خاصیت بوده...

پ.ن:این حاصل همزاد پنداری روانی با یه نخ کنت...